- محتاج کردن
نیازاندن نیازیکاندن نیازمند کردن: خدا کسی را محتاج خلق نکند
معنی محتاج کردن - جستجوی لغت در جدول جو
- محتاج کردن
نیازمند ساختن، نیازمند کردن
متضاد: بی نیاز کردن
متضاد: بی نیاز کردن
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
(رَ تَ)
لغت نامه دهخدا
عرضه کردن رخت و کالا و متاع تا هر کس گران ترخرد بدو فروشند. (ناظم الأطباء). بمزایده گذاردن
نیازیکیدن نیازیدن نیازمند شدن: میر شد محتاج گرمابه سحر بانگ زد سنقر: هلا بردار سر. (مثنوی)
استدلال کردن، مباحثه کردن، حجت آوردن، جدل کردن، بگومگو کردن، خصومت ورزیدن، دشمنی کردن
آرزومند کردن، راغب کردن، بسیار مایل کردن، شایق کردن، عاشق کردن
متضاد: بیزار کردن، مشمئز کردن
متضاد: بیزار کردن، مشمئز کردن
خودادن، انس دادن، عادت دادن، آمخته کردن، افیونی کردن، تریاکی کردن
